فرشته کوچولوی ما....

...

            مدل خوابیدنشو ببین خدایی! از بس تکون تکون میخوره کلاهش کجاس؟     بعد از عروسی دختر عمو، تو خونه داماد بند ساکشو گرفته کلی هم ذوق داره که خودش گرفته مگه میشد ازش بگیری! زورش که زیاده ، زیادی هم تلاش کنی می زنی زیر گریه! اون شب از گرما کلی گریه کرد. تا خود خونه فوتش میدادیم که گریه نکنه!!     اولین باری که حاج خانوم شرت میپوشن! دست هدیه دهنده درد نکنه. مرسی فامیل شوهر!! چه با کیف پستونک میخوره ولی شکر خدا دیگه از سرش افتاد!   وقتی اینو میپوشه خیلی بامزه میشه بلا خانوم! تو خوابم...

  ...

...

مدتیه که یه وقتایی طلا خانوم به شکم میفته ناز و عزیز شده اولین بار 1 اسفند این کارو کرد چقد ذوق کردم. یکم هم نگران شدم. اگه من پیشش نباشم، اگه شب تو خواب این کارو بکنه چیکار کنم؟ پناه بر خدا.... ...

به تاریخ 13 اسفند91 گوش فرشته نگین دار شد... خدارو شکر خیلی اذیت نشد فقط یکم گریه کرد که فکر کنم تا این حد طبیعیه من که نمیدونستم گوش سوراخ کردن چه جوریه عین مامانای شجاع! تو بغل خودم گرفته بودمش چمیدونستم چه خبره! چقد وحشتناک بود، طفلی فاطمه. دست خانمه هم می لرزید گفتم هیچی بچمو ناکار کرد.همش بسم الله می گفتم. نجمه هم فیلم می گرفت. بگو دختر فیلم گرفتن داره؟! چمیدونم والله. گفتم شاید بزرگ که بشه براش جالب باشه. ولی چه گریه هایی می کرد. بمیرم براش. گوش اولیو که سوراخ کرد تو بغل که گرفتمش آروم نمیشد تا اینکه یادش اومد دستشو بخوره. دسته رو تا مچ فرو کرد تو دهنش! درواقع خودش خودشو آروم کرد!!!ما که نتونستیم! نمیدونم اینجا میشه فیلم ...

به کجا می نگری؟ به آینده؟ آینده تویی، وجود توست، خوشبختی توست زندگی ما وقف خوشبختی تو، آینده ما وقف خوشبختی تو، وجود ما وقف خوشبختی تو، خوشبختی ما وقف خوشبختی تو..... به خدا بنگر، در همه حالات به او بنگر حول حالنا الی احسن الحال   ...

سلام ما باز اومدیم با کلی عکس و خاطره جدید به خاطر تاخیرمون اول از نی نی گلم بعدهم از همه فک و فامیل عذر میخام   اولین عکس از نی نی در حال خوردن دستاش اولا هردو رو با هم میچپوند تو دهنش بعدش فقط یکیشو تا مچ! میخورد، حالا هم که دو تا انگشت شست و اشاره شو میچسبونه به هم و میکنه تو دهنش! وقتی هم دستشو از دهنش میکشم بیرون یه لحظه دستشو میده پایین بعد انگار میخاد حواسمو پرت کنه آروم می کنه تو دهنش! ناقلایی شده ها! ...

  دیگه از بیمارستان مرخص شدیم من و فاطمه طلا و نجمه عزیزم که خیلی ماهه.... تموم شد هرچی که بود با همه خستگیها و دلهره ها و افسردگی هاش خستگی واسه فاطمه طلا، آخه عزیزم دو روز واسه زردی بستری شد چهار روز هم بخاطر تبش بابایی هم خیلی اذیت شدن آخه از یه طرف واسه ما نگران بودن و از یه طرف باید تنهایی رو تحمل میکردن چقدر ناراحت کننده بود. ایشالا خدا واسه هیچ بچه و پدر و مادری پیش نیاره...... این عکس طلای مامانه وقتی زردی داشت ماسک چشمشو زدم بالا و ازش عکس گرفتم خدایا شکرت. میخام بخورمش از همه دختر عموها و خاله ها و شوهر خاله و عموها و دختر عمه ها   واسه نظر گذاشتناشون ممنونم خیلی لطف دارید.   به علت استقبال ف...